جدول جو
جدول جو

معنی آش مالی - جستجوی لغت در جدول جو

آش مالی
ظاهرسازی چاپلوسی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشک مالی
تصویر مشک مالی
عمل مالیدن مشک
مشک مالی کردن بر کاری: کنایه از انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پر مشک حالی (نظامی۲ - ۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوشامدگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
کسی که به مالیدن آش ( آهار) بر جامه می پردازد، کنایه از چاپلوس، متملق، خوشامدگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش مالی
تصویر گوش مالی
مالیدن گوش کسی، کنایه از تنبیه و ادب کردن، گوش تابی، برای مثال چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
مالیدن گچ بدیوار و سقف
لغت نامه دهخدا
شوی مالی، شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام لحنی است از مصنفات باربد. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نام لحن بیست و چهارم است از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). نام لحنی از موسیقی. (یادداشت مؤلف). در صورت الحان باربدی که نظامی گنجوی در خسرو و شیرین آورده نام لحن سیزدهم است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چوبر مشکویه کردی مشک مالی
همه مشکو شدی پر مشک حالی.
نظامی (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُهْ)
عمل گه مال، مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن. پلیدی از چیزی نیک نزدودن
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل مالیدن. با گل اندودن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دلاکی کردن، یعنی مالیدن اندام به مشت و آن را به زبان هندی چپی گویند. (آنندراج) :
سالکان از سر لگدکوب حوادث میشوند
ماندگان راه را از مشتمالی چاره نیست.
محمدسعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فقر، نداشتن ثروت و مال، تهیدستی، ناداری:
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ)
عمل خشت مال. (یادداشت بخط مؤلف).
- قالب خشت مالی، چهارچوب مربعگونه ای است که برای ریختن پارۀ گل بجهت تهیه خشت بکار می رود
لغت نامه دهخدا
تملق، تبصبص، چاپلوسی، دم لابه، خوش آمدگوئی:
می کند دم لابه ها تا استخوانی میخورد
عمر او در آشمالی ّ و خوش آمد میرود،
شفائی،
، قلتبانی، کشخانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
چاپلوس متملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گه مالی
تصویر گه مالی
عمل گه مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ مالی
تصویر گچ مالی
عمل مالیدن گچ بدیوار و سقف اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در مالی
تصویر در مالی
مالش آلت رجولیت به دهانه شرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آش خال
تصویر آش خال
سقط، افکندنی، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
اپاختری باختری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکمالی
تصویر مشکمالی
((مُ))
بیست و چهارمین و به روایتی سیزدهمین لحن از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تف مالی
تصویر تف مالی
((تُ))
به آب دهان آغشته کردن چیزی، تف مالیدن، سرسری شستن ظرف و امثال آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
چاپلوس، متملق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
خشت زنی، خودستایی، دعوی باطل، رجز، رجزخوانی، لاف پیمائی، لاف زنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
Northerly, North
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آتش را به چیزی مالیدن، آتش را به چیزی نزدیک کردن، محل بر
فرهنگ گویش مازندرانی
لاف زن، دروغگو، جای بوسه
فرهنگ گویش مازندرانی
مشعل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع دهستان بیشه سر قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام یکی از مناطق ییلاقی سه هزار تنکابن آش محله
فرهنگ گویش مازندرانی
گل مالیکردن، گل مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرساز چاپلوس متملق
فرهنگ گویش مازندرانی